چرا زندگی نمی کنیم؟
من عاشق زندگی کردن هستم.فکر میکنم این دنیای هزار رنگ این قدر زیبایی داشته باشد که اگر یک جایش بر وفق مرادمان نبود و لَنگ میزد با هزارتا چیز دیگر جایش را سبز کنیم!
یکی از جذاب ترین کلمات برای من همین کلمه ی شریف ``زندگی``ست؛از ان دست کلمه هایی است که حرف برای گفتن زیاد دارد؛از ان دست کلمه های عمق دار!زندگی کردن فقط تلاش برای زنده بودن نیست.شاید برای شما هم پیش امده که افرادی را دیده باشید که هر جای طناب زندگی شان را که بگیرید یک گره کور دارد ولی هم چنان با انگیزه و پرنشاط زندگی میکنند که ادم خر کیف میشود از دیدنشان!و در مقابل افرادی را هم دیده ایم که از سر تا ته طناب زندگی شان چند گره شُل بیشتر نیست اما چنان به زمین و زمان ناسزا میگویند که بیا و ببین!واقعا کدام یک از این دو گروه زندگی میکنند!ان کسی که از مشقت های زندگی دریچه ای میسازد برای لذت بردن یا ان کسی که زندگی کردن را فقط در جزایر قناری میبیند!؟
توی این دنیا از شاگرد جماعت امتحان میگیرند حال مگر میشود توی بزرگترین کلاس هستی باشی و بزرگترین معلم جهان از تو امتحان نگیرد!؟پس گریه و شیون به هیچ دردی نمی خورد به جای این ها زندگی را زیبا زندگی کن!فرصت زندگی کردن را از خودت نگیر!نمیخواهم شعاری بنویسم نه!فقط میخواهم بگویم بیایید از این به بعد بیشتر زندگی کنیم زنده بودن کافی نیست!همین که صبح یک صبحانه دِبش با عزیزانمان بخوریم و یک نگاهی توی اینه بیندازیم و از ان عطر همیشگی مان بزنیم و یک عینک خوش بینی به چشمان مان بزنیم و همان اول صبحی به خودمان گوش زد کنیم یک نفر هر صدم ثانیه هوایمان را دارد یعنی شروعی برای زندگی کردن!
و چه قدر از این شعر که نام شاعرش را هم نمیدانم خوشم امده:
زندگی یعنى همین پروازها
صبحها
لبخندها
آوازها
زندگی ذرهی کاهیست
که کوهش کردیم
زندگی نام نکوییست
که خوارش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟